خدايا حكمت قدمهايي را كه برايمبر ميداري آشكار كنتا درهايي راكه به سويم ميگشايي ندانستهنبندم و درهاييكه به رويم ميبنديبه اصرار نگشايم
نياي با حضور تو دنياي ديگري استروز طلوع سبز تو فرداي ديگري استبوي بهشت مي وزد از کوچه باغ هاخاک زمين بهاري گلهاي ديگري ستگل هاي مريم از گل نرگس معطرندعيسي اسير نام مسيحاي ديگري استبا هر غروب جمعه دلم زار مي زندچشم انتظار جمع? فرداي ديگري استبا يادت اي مسافر شب گري? بقيعدر جمکرانم و دل من جاي ديگري است
مرا اين گونه باور کن...کمي تنها...کمي بي کس...کمي از يادها رفته ...خدا هم ترک ما کرده...خدا ديگر کجا رفته؟؟نمي دانم...نمي دانم ... مرا آيا گناهي هست؟که شايد به جرم آن ، غريبي و جدايي هست؟؟؟مرا اين گونه باور کن...که من تنهاي تنهايم..